می نوسم دلتنگم.........
نگو تکراریست...........
شاد روزی نباشم که بگوم..........
آهاى تویى که قراره یه روز جای منو بگیری!!!
یادت باشه :
عاشق کارشه !!!!
قورمه سبزی خیلی دوست داره ...
که البته قورمه ای که من واسش درست کردم رو دوست نداشت
ولی دست پخت تو رو دوست داره چون تو رو دوست داره
پیتزا , غذا محبوبشه ....
هی بهش نگو این کارو کن ؛اون کارو کن, عصبی میشه ....
آرومتر و صبورتر از اون نمی تونی پیدا کنی ....
عاشق بارون و ...
وقتی مریضه هواشو خیلی داشته باش ...
وجودش آرامش کامله ....
خسته که باشه بذار استراحت کنه ....
یادت باشه که...
اون همه چیزِ منه ... حق ندارى اذیتش کنی ...!!!
بعدشم کادوهایی که اشتباه به من داده رو برات میفرستم.
مواظب کادوهات باش
چون اونا یک روزی مال من بود
چون خیلی دوستشون داشتم
خواهشم اینه که
خودشو خیلی دوست داشته باش
باهاش مهربون باش
چون همیشه دوست داشت همسرش
مهربون باشه و همیشه پشتش باشه و تنهاش نداره
اینا رو خودش بهت خواهد گفت
فقط یادت نره این جایی که هستی یک روزی نه خیلی قبل جای من بود
جای من
جای من
جای من
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا
خدایا
خدایا
خدایا
میشه جای منو دوباره بهم بدی.........
خواهش میکنم
نظرات شما عزیزان:
منم دلم تنگ شده.باید با میکروسکوپ بینیش
خخخ.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
خخخ
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
خواستم ثابت کنم جرئت دارم ولی نیم ساعت از عمرم تلف شد.gif)
.gif)
سالها پیش در یکی از مدارس، پسربچه ای به نام جعفرهمیشه با لباسهای چرک در مدرسه حاضر میشدهیچکدام از معلمان او را دوست نداشتند روزی خانم احمدی مادرش را به مدرسه خواندودرباره وضعیت پسرش با وی صحبت کرد اما مادر بجای اصلاح فرزندش تصمیم گرفت که به شهر دیگری مهاجرت کند، بیست سال بعد خانم احمدی بعلت ناراحتی قلبی دربیمارستان بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت، عمل خوب بود، هنگام به هوش آمدن، دکترجوان رعنایی را در مقابل خود دید که به وی لبخند میزد میخواست از وی تشکرکند اما بعلت تأثیر داروهای بیهوشی توان حرف زدن نداشت با دست به طرف دکتر اشاره میکرد و لبان خود را به حرکت در می آورد انگار دارد تشکر میکند اما رنگ صورتش در حال تغییر بود کم کم صورتش در حال کبود شدن بود تااینکه با کمال ناباوری در مقابل دکتر جان باخت،دکتر ناباورانه و با تعجب ایستاده بود که چه اتفاقی افتاده است،وقتی به عقب برگشت جعفر نظافتچی بیمارستان را دید که دوشاخه دستگاه کنترل بیماران قلبی را درآورده وشارژر گوشی خود را به جای آن زده است،نکنه یه موقع فکر کردین جعفر دكتر شده
و از این حرفا ، نه بابا اون الاغ رو چه به این حرفا!
و از این حرفا ، نه بابا اون الاغ رو چه به این حرفا!
افسانه 

ساعت3:02---8 تير 1393
خدایا هشتادمیلیون نفر دعاکردن ازجام جهانی حذف نشیم دقیقه نودویک گل خوردیم سه_یک هم که جلو بوسنی باختیم ما روزه نمیگیریم برو همون بوسنی جون و ارژانتین جونت برات روزه بگیرن
(مناجات یک هموطن لر)
پاسخ: خخخخخ
(مناجات یک هموطن لر)
پاسخ: خخخخخ
افسانه 

ساعت2:56---8 تير 1393
درسته که ما روزه نمیگیریم
ولی دیگه اینقدر هم کافر نیستیم که اگه واسه افطاری جایی دعوت شدیم نریم !
منتظر تماس سبز شما هستیم !
پاسخ:سبز؟؟؟؟؟؟
ولی دیگه اینقدر هم کافر نیستیم که اگه واسه افطاری جایی دعوت شدیم نریم !
منتظر تماس سبز شما هستیم !
پاسخ:سبز؟؟؟؟؟؟
افسانه 

ساعت2:54---8 تير 1393
خدایا امسال روزه میگیرم و 2 دقیقه مونده به اذان روزه مو میخورم …
تا متوجه بشی گل دقیقه آخر خوردن یعنی چی !!
تا متوجه بشی گل دقیقه آخر خوردن یعنی چی !!
افسانه 

ساعت23:53---5 تير 1393
گاهی دلت فقط یک " جانم " میخواهد، یک جانم ساده، حتی بی بهانه، فقط یک جانم، صدایت که کرد " ، اسمت را با که عشق به زبان آورد، بله " نگو، توی بله هیچ حس و حالی نیست، اصلا جانم مثل آغوش است، از یاد نمی رود، هیچ جانمی از یاد هیچ زنی نمی رود. زن که باشی با یک " جانم " ساده قرار می گیری، آرام میشوی، " قرارش می شود، آرامش می کند همین یک " جانم " قوت قلبش می شود...حواست باشد، جانم را که گفتی یواشکی نگاهش کنی برق چشمانش را ببینی، قرارش را ببینی، ببینی چه می کند همان یک " جانم " ساده..
افسانه 

ساعت21:41---5 تير 1393
وقتی کسی بی دلیل با شما قهر میکنه اجازه ندید خودش هم بیاد آشتی کنه...چون اون موقع فکر می کنه مدیریت ارتباط و دوستی رو او در دست داره... به او بگید که وقتی شما قهر می کنید دیگه آشتی دست منه نه دست تو..
پاسخ:گاهی وقتا دلمون انقدر تنگ طرف میشه که همه غرورتو پیشش خورد میکنی درصورتی که تمام حق باتوهه.بازم کوتاهی میکنیم و نمیدونیم دل اون پیش کیا گیره که روز به روز دلش سنگ میشه.این رسمش نیست.شرط دل دادن گرفتنشه که ....... سعی دارن خوردمون کنن اول بعد آشتی کنن. میدونم که میادو همش نظراتمو میخونه.ولی همه چی فرق کرده
افسانه 

ساعت21:22---5 تير 1393
میتونــَم چــَند لحــظه بـآهـآت خـــلوَت کــُنــَم؟؟
قـــول میــــدَم،
بیشــتــَر از چـند لحـظه وقتـِت رو نگیــرَم..
گوشــت رو بیــآر جلــو...
بیـآ...
نـــزدیک تــَر
"مـَن خسـته ام"
مـــی شـــِنَـــوی؟؟؟
قـــول میــــدَم،
بیشــتــَر از چـند لحـظه وقتـِت رو نگیــرَم..
گوشــت رو بیــآر جلــو...
بیـآ...
نـــزدیک تــَر
"مـَن خسـته ام"
مـــی شـــِنَـــوی؟؟؟
افسانه 

ساعت0:42---5 تير 1393
ﺩﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ
ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ ﮔﻞ ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ ...!!!
ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ ...
ﺗﺮﺱِ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ
ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺑﻮﺩ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ
ﺩﺳﺖ
ﭼﭙﺶ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ...!!!
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ... ﭘﻮﭺ ﺑﻮﺩ،،،
ﺍﺷﮑﻢ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﻭ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ ...
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮﺩ؛ﻭﻗﺘﯿﮑﻪ ﺑﺎﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ
ﺍﺷﮑﻤﻮ
ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ : ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻫﻢ ﭘﻮﭺ ﺑﻮﺩ !!! ...
)ﺁﻧﮑﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﻭﺩ؛ﺑﻪ ﻫﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯾﯽ ﮐﻪ
ﺑﺎﺷﺪ؛
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻣﯿﺮﻭﺩ
افسانه 

ساعت0:40---5 تير 1393
غریبه عشقم ارزونیه تو...
ببخش منو اگه شبا با خیالش میخوابمو
نمیتونم از یادش جدا شم.
غریبه مواظب عشقم باش..
ببخش منو اگه شبا با خیالش میخوابمو
نمیتونم از یادش جدا شم.
غریبه مواظب عشقم باش..
[ چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:, ] [ 14:36 ] [ رامین ]
[ 16 نیکوتین
]